نیلوفر

ساخت وبلاگ
بعضی وقت‌ها به گذشته فکر می‌کنم و می‌بینم نمی‌تونم خودمو ببخشم. درسته سعی کردم از خود قبلیم بهتر شم. ولی دیر به اینکه زندگیم ارزش بهتر شدن رو داره فکر کردم. دیر به اینکه منم هیچی کم ندارم از آدمایی که واقعا برای آینده‌شون مبارزه می‌کنن رسیدم. دیر راه واقعیمو پیدا کردم. دیر به ماینور فلسفه فکر کردم. دیر به گرایشای واقعی‌ ریاضی که مورد علاقه‌من تمرکز کردم.

 

روزای سختی برای نیلوفره. رفتیم دکتر و گفت باید بستری شه و همراه اتیسم دچار افسردگی شده و برای همین فریاد می‌زنه.

این هفته من تا جایی که می‌تونستم دانشگاه می‌موندم و خونه که میومدم هندزفری می‌ذاشتم تا صدای گریه‌ش برای کمرنگ شه و خوابم ببره. سرم مثل یه گلوله‌ی آهنی سنگین شده از درد. بیشتر از هروقت به همراهیت نیاز داشتم نیلوفر. ای کاش کنارم بودی، دستتو می‌ذاشتی رو شونه‌ام. می‌گفتی همه‌چیز درست می‌شه. می‌گفتی روزایی میان که نتیجه تلاشامو ببینم. ولی نیلوفر دنیا انگار برای خطاهای من خیلی کوچیکه. حتی تو هم خطاهای منو نبخشیدی. چرا آدمایی مثل من محکومن به اینکه جواب خطاهاشونو سریع و در شدید‌ترین حالت دریافت کنن

نیلوفر بخدا دیگه خسته شدم. ظاهرمو نبین. دیگه نمی‌تونم

New Era...
ما را در سایت New Era دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nillarta بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 8:22