روزای سختی برای نیلوفره. رفتیم دکتر و گفت باید بستری شه و همراه اتیسم دچار افسردگی شده و برای همین فریاد میزنه.
این هفته من تا جایی که میتونستم دانشگاه میموندم و خونه که میومدم هندزفری میذاشتم تا صدای گریهش برای کمرنگ شه و خوابم ببره. سرم مثل یه گلولهی آهنی سنگین شده از درد. بیشتر از هروقت به همراهیت نیاز داشتم نیلوفر. ای کاش کنارم بودی، دستتو میذاشتی رو شونهام. میگفتی همهچیز درست میشه. میگفتی روزایی میان که نتیجه تلاشامو ببینم. ولی نیلوفر دنیا انگار برای خطاهای من خیلی کوچیکه. حتی تو هم خطاهای منو نبخشیدی. چرا آدمایی مثل من محکومن به اینکه جواب خطاهاشونو سریع و در شدیدترین حالت دریافت کنن
نیلوفر بخدا دیگه خسته شدم. ظاهرمو نبین. دیگه نمیتونم
New Era...برچسب : نویسنده : nillarta بازدید : 112